Untitled Document

[پیدا كردن حقیقت نیكویی كه چیست] - ۱

بدانكه كسی كه ببهایم نزدیكست و راه جز باحساس چشم نداند، باشد كه گوید نیكویی هیچ معنی ندارد جز آنكه روی سرخ و سپید و اعضا متناسب بود، و حاصل آن با شكل و لون آید، و هر چه شكل و لون ندارد ممكن نبود كه نیكو بود، و این خطا است: چه عقلا گویند كه این خطی نیكوست و آوازی نیكو و اسبی نیكو و سرای و شهریی نیكو و باغی نیكو؛ پس معنی نیكویی آن بود كه هر كمال كه بوی لایق بود حاصل بود و هیچ چیز در نباید، و كمال خط تناسب حروف وی بود و دیگر معانی، و شک نیست كه در نگرستن بخط نیكو و سرای نیكو و اسب نیكو لذتی است، پس نیكویی بصورت روی مخصوص نیست؛ لكن این همه محسوس است بچشم ظاهر، و باشد كه كسی بدین اقرار دهد ولكن گوید كه چیزی كه بچشم آن را نتوان دید نیكو چون بود؟ و این نیز جهل است: كه ما می گوییم كه فلان خلق نیكو دارد و مروتی نیكو دارد، و گویند علم با روع سخت نیكو بود، و شجاعت با سخاوت سخت نیكو بود، و پرهیزگاری و قناعت و كوتاه طمعی از همه چیزی نیكوتر، این و امثال این معروفست و این همه بچشم ظاهر نتوان دید، بلكه ببصیرت عقل در توان یافت، و در كتاب ریاضة النفس بگفته ایم كه صورت دو است: ظاهر و باطن، و خلق نیكو صورت باطنست و محبوبست بطبع، و دلیل بدین آنكه كسی شافعی را دوست دارد بلكه ابوبكر و عمر را دوست دارد محال نبود، و چگونه محال بود، كه كس بود كه درین دوستی مال و جان بذل كند، و این دوستی برای شكل و صورت ایشان نبود، كه ایشان را خود ندیده است و صورت ایشان اكنون خاكی شده است، بلكه این دوستی برای جمال صورت باطن ایشانست. و آن علم و تقوی و سیاستست و امثال این،