Untitled Document

نصایح و مناجات پیر طریقت شیخ بزرگوار «خواجه عبدالله انصاری رحمة الله علیه»-۲

 بهار سه است بهار تن بهار دل بهار جان بهار تن ادب است بهار دل وفاست بهار جان بقاست دراین راه نفسی باید مرده دلی میباید زنده جانی میباید فرخنده، ما دلی داریم مرده نفسی داریم زنده جانی در تفرقه و ایامی پراكنده، مصلحت دوستی را آنكه سزاوار باشی كه از عطا افكار باشی، عام بر آنند كه تا دعا نبود اجابت نبود خاص بر آنند كه تا اجابت نبود توفیق بدعا نبود، دنیا نه سرای آسایش است اگر آسایش است آنهم آزمایش است، از زندگانی در عذابیم گویی بر آتش كبابیم نه بیداریم و نه در خوابیم، بزرگ چیزی از ما فوت شد عمر گذشت و وقت موت شد.

الهی نه در بندم نه آزادم از تو نه رنجورم نه دلشادم، در سخاوت چون باد باش كه بر هر كس وزی و در شفقت چون آب باش كه بهر كشتی برسی اما در صحبت وحشی باش كه با هر كس نیامیزی، قرآن از دوست یادگار است چون دوست حاضر است با یادگار چه كار است،

الهی (یحبهم) تمام است (یحبونه) كدام است، هر كه نه عاشق است مستور است روز را چه كند آنكه شب كور است، تو در نام توانگری و در كیسه دانكی نه از خراب خراج میخواهند زهرهٔ بانگی نه. بهشت به بهاء نه می دهند به بهانه می دهند، نشان زهد سه چیز است كوتاه گرفتن امل حقیر دیدن عمل نزدیک دانستن اجل، در هر كاری یاری طلب كن، سرمایهٔ عمر توحید را شناس و تقوی را بنیاد آن. اعتقاد پاک را گنج بی زوال شمر، بصبر بلندی جوی طاعت حق را غنیمت شمار، دنیا پرست مباش كه خدای تعالی را پرستیده باشی، سلاح از علم ساز، از راستی شفیع انگیز. نجات نفس در عبادت جوی، سخن از عبادت گوی. همه وقت مرگ را یاد دار. گذشتن از خود رسیدن بحق دان. نفس را مراد مده كه بسیار خواهد. بزاهد جاهل اعتقاد مكن.