Untitled Document

پیدا كردن حقیقت جاه و حشمت - ۳

اگر با وی دیگری بودی ناقص بودی، و این كمال كه همه وی باشد خاصیت الٰهیت است كه هست، بحقیقت اوست و بس، و اندر وجود با وی جز وی هیچ چیز دیگر نیست، و هر چه هست نور قدرت ویست، پس تبع وی باشد نه با وی باشد، چنانكه نور آفتاب تبع آفتابست و وجود دیگر نبود اندر مقابلهٔ آفتاب با وی بهم، تا چون وی پدید آید نقصانی باشد و اندر طبع آدمی هست كه خواهد كه همه وی باشد، چون ازین عاجزست باری خواهد كه آن وی باشد یعنی كه مسخر وی بود و اندر تصرف و ارادت وی بود، ولیكن ازین عاجزست: چه موجودات دو قسمست: یک قسم آنست كه تصرف آدمی بوی نرسد چون آسمانها و ستارگان و جواهر ملایكه و شیاطین و آنچه در تحت زمین و قعر دریا و زیر كوههاست، پس خواهد كه بعلم بر همه مستولی بود تا همه اندر تحت تصرف علم وی آید- اگر در تصرف قدرت وی نیاید- و بدین سبب بود كه خواهد كه ملكوت زمین و آسمان و عجایب بحر و بر جمله معلوم وی باشد، چنانكه كسی عاجز باشد از نهادن شطرنج ولیكن خواهد باری كه بداند كه چگونه نهاده اند، كه این نیز نوعی از استیلا باشد: اما قسم دوم كه آدمی را اندران تصرف تواند بود روی زمین است و آنچه بر ویست از نبات و حیوان و جماد و آدمی، خواهد كه همه ملک وی باشد تا ویرا كمال قدرت و استیلا بود بر همه، و از جمله آنچه بر زمین است نفیس ترین دل آدمیانست، خواهد كه آن نیز مسخر وی باشد و جای تصرف وی بود تا همیشه بذكر وی مشغول بوند، و معنی جاه این بود. پس آدمی بطبع ربوبیت دوست دارد: كه نسب آن با وی همی كشد و از آن حضرت همی آید، و معنی ربوبیت آن بود كه كمال همه ویرا باشد، و كمال اندر استیلا بود و استیلا همه با علم و قدرت آید كه بمال و جاه بود، پس سبب دوستی وی اینست.